هر کسی بش می رسید اول دست می کشید رو سرشو می گفت چه جورابای قشنگی

اما سالومه دست از گریه نمی کشید فقط گریه می کرد و پاشو می زد زمین ، گاهی وسط گریه هاش می گفت من اینا رو نمی خواستم

دوباره نفر بدی : دست می کشید رو سرشو می گفت چه جورابای قشنگی ، چه رنگای خوشگلی داره

سالومه دیگه پا روی زمین نمی زد، اما همچنان شدید گریه می کرد و می گفت من اینا رو نمی خواستم

نفر بعدی : چه جورابای قشنگی  ، از کجا خریدی خانوم خشگله؟

نفر بعدی : ووووووووووووووای چه جورابایی ! کی برات خریده عزیزم ؟ چه نازه

دخترک دیگه فقط گاهی بقض می کرد و می گفت من اینا رو نمی خواستم

نفر بعدی ، نفر بعدی ، نفر بعدی .....

سالومه این بار ایستاد یه نگاهی به جوراباش کرد ؛ جورابای بلندی که تا زانوش بود ، راه راه و رنگارنگ ، با رنگایی مناسب با لباسش؛ نه دیگه گریه می کرد نه پا به زمین می زد فقط گفت : " من اینا رو نمی خواستم ؟ "

مامانش بوسیدش و گفت : " عزیز دلم  من که گفتم این جورابات بیش از اون جورابات که تور داره و کوتاهه به این لباست میاد."

 


نوشته شده در  سه شنبه 89/6/2ساعت  12:16 عصر  توسط گل ارا 
  نظرات دیگران()

پتو رو کشیدی رو سرت رفتی تو تاریکی نشستی کسی رو نمی خوای ببینی ؛

با خودت چی فکر کردی ؟

فکر می کنی بقیه هم تو رو نمی بینن ؟

از خودت دلخوری ؟ دنبال گناهکار می گردی ؟

زیر اون پتو توی اون تاریکی و گرما وسط پر حرارت ترین وقت سال دنبال چی هستی؟ دنبال کی هستی؟

زیر اون پتو توی اون تاریکی به چی فکر می کنی ؟ توی رویا هات گناهکارو محکوم می کنی ؛ حکم صادر می کنی ؛ قضاوت می کنی؟

زیر اون پتو توی اون تاریکی فقط داری وقت تلف می کنی ...

زیر اون پتو توی اون تاریکی فرصتها دارن از دست می رن ...

حساب همه چیز از دست در رفته؟ !!!!!!!!!!!!!!!!

تعامل خیلی وقته برات بی معنا شده؟ دوست و آشنا چی برات با غریبه ها هنوز فرق می کنه؟

آسمون هنوز آبیه ها

می شه دوباره همه چیز درست بشه ... تلاش می دونی چیه یا اون سپردی به خاطرات ؟

صفحه پاره شده هشت کتاب هنوزم می گه : " تا شقایق هست زندگی باید کرد."

 


نوشته شده در  چهارشنبه 89/5/6ساعت  11:13 عصر  توسط گل ارا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زندگی تلگرامی ما
شکوفه
گلنار
قاصدک
آره خلاصه 2
آره خلاصه
به زودی
ایمان
عطر دارچین
همیشه دلم می خواست ...
پای خرگوش
[عناوین آرشیوشده]