خوب من یک انسانم انسانی با تمام توانایی های یک انسان ، یک انسان ... (خیلی حرفه ها انسان)
من یک جوانم پر شور و هیجان ... پر از امید به زندگی ... من الان جوانم ، دیروز کودک و فردا ... و فردا با دلی جوان پخته و سال خورده می شوم ...
گذشته ام شیرین ، اکنون با طراوت و به امید آینده ای روشنم ...
من به ایده آل ها نمی اندیشم ، ایده آل ها را ما ساختیم و فراموش کردیم که ما ایده آل ها را ساختیم ، آنچه حیاتش وابسته به ما ست نباید حیاتمان را به دست بگیرد ... این منم که در زندگی تعیین می کنم هر لحظه ام چگونه بگذرد ...
تا زمانی که تو ای یگانه ی من در کنار منی آرامم ، من آرامم و تنها به این می اندیشم که چگونه اطرافیانم را از این اضطراب های بی مورد نجات دهم ...
می خوام یکم با هم راحتتر حرف بزنیم ، این حرفا را اینجا یه گوشه ای از این شبکه جهانی می نویسم چون متاسفانه دوستام این حرفای ساده ی منو زیاد جدی نمی گیرن هر چند من تمام تلاشم می کنم ...
من فکر میکنم زندگی فوق العادس ... البته اگه سعی کنیم یه چیزاییشو حذف کنیم ... و من از خودم شروع کردم چون این تنها راهه ، شروع از خود ... من دارم زندگیمو پیرایش میکنم (به کلماتم دقت کن ، "پیرایش" زیبا کردن همراه با کاستن ) چی می گفت این دوستمون ، دارم یه جورایی سعی می کنم عظمت در نگاهم باشد ...
من براشون اسم ساختم که به خودشون بیان که توانایی هاشونو باور کنن و باور غلطی که از خودشون ساختنو (P.M) فراموش کنن (من ایمان دارم که 50% سوتی هاشون از همینجا آب می خوره ) . تشویقشون کردم که به سخنرانی های آز... گوش بدن ، اما فکر می کنم زیاد براشون مهم نبود ...
تنها احساس بدی که دارم اینه که نتونستم روی اطرافیانم تاثیر بزارم. فکر می کنم به خاطره اینه که هنوز خودم درست نشدم ، اما به قول خودم من یک انسانم با تمام توانایی های یک انسان؛ بنابراین همه چیز به زودی درست می شه ... J
دنیای زیبای من شاید یک تجربه باشد از زیستن , از بوییدن و روییدن از بودن و شادی در اوج غم .
دنیای زیبای من , دنیای تنهایی ست ... آه....
دنیای زیبای من میگرید برای همه و میخندد با همه .
دنیای زیبای من حجم ندارد بعد ندارد تا هرکس در هر دنیایی با هر بعدی قادر به درکش باشد.
دنیای زیبای من سخت نیست آسان فکر کن تا درکش کنی .
دنیای زیبای من را من میسازم با تنها هم گروهم , او که دنیای زیبای من است , او که همه فضای دنیای من را پر کرده.
دنیای زیبای من برگ , حباب , کوه , مرگ , درد , همه را بهانه میداند ...
دنیای زیبای من ...
میشود زندگی را زیست ؛
میشود آرام رفت در خوابی عمیق ، یک رویا ، همه جا زیبا ، همه چیز عالی .
میشود بینهایت را تجربه کرد ، فراسوی جهان ، در آنجا که فقط میکند بازی ذهن بی پروای من .
میشود عظمت را حس کرد ، نه فقط با چشم ، نه فقط با گوش ، نه فقط با دست ، از اعماق وجود .
میشود کوشید تا درخت کهن کوچه ما نشود یک میز ، تا غنچه سرخ نغمه پژمردن گل سر ندهد .
میشود زندگی را زیست .
قفس ساختیم و حیوانات را در آن زندانی کردیم , حوض ساختیم و دریا را در آن زندانی کردیم , گلدان ساختیم و گیاهان را در آن زندانی کردیم , پارک ساختیم و جنگل را در آن زندانی کردیم , رسانه ها را ساختیم و آوا ها را در آن زندانی کردیم , اجاق ساختیم و آتش را در آن زندانی کردیم , لامپ ساختیم و نور را در آن زندانی کردیم , ساعت ساختیم و زمان را در آن زندانی کردیم , قاب عکس ساختیم و خاطرات را در آن زندانی کردیم , عطر ساختیم و رایحه ها را در آن زندانی کردیم , وای بر ما که چنین دنیایی ساختیم و خود را در آن زندانی کردیم .