من صدای رژه مورچه ها...من ندای برگ پاییز ... من روح گل زنبق و نرگس ... من اشک چمن ... من فریاد خاموش آتش ... من سکوت آسمان ... من چشمک ستاره ها ... من آرزوی دل کودک صبح ... من التماس موج به ساحل ... من نرمی سنگ ... من نوازش باد... من سرود ابرها را خوب می فهمم ...
من تو را ای مهتاب که شبها می تابی بر چشمانم ، آرام ... . تو را حتی ای شاخک بی تاب کاج که می خوری با هیاهو بر پنجره اتاقم می فهمم ...
من گل را ، من برگ را ، من آب را ، من هوا را و حتی تو را ای آتش حس کردم ، می فهمم ....
من حتی صدای تپش قلب تو را می فهمم ، می شنوم ... و قلب تو بی خبر است ... من خوب همه چیز را می فهمم.
و اما دوباره سکوت سکوت سکوت ، این بار هم سکوت زیباست