هر کسی بش می رسید اول دست می کشید رو سرشو می گفت چه جورابای قشنگی

اما سالومه دست از گریه نمی کشید فقط گریه می کرد و پاشو می زد زمین ، گاهی وسط گریه هاش می گفت من اینا رو نمی خواستم

دوباره نفر بدی : دست می کشید رو سرشو می گفت چه جورابای قشنگی ، چه رنگای خوشگلی داره

سالومه دیگه پا روی زمین نمی زد، اما همچنان شدید گریه می کرد و می گفت من اینا رو نمی خواستم

نفر بعدی : چه جورابای قشنگی  ، از کجا خریدی خانوم خشگله؟

نفر بعدی : ووووووووووووووای چه جورابایی ! کی برات خریده عزیزم ؟ چه نازه

دخترک دیگه فقط گاهی بقض می کرد و می گفت من اینا رو نمی خواستم

نفر بعدی ، نفر بعدی ، نفر بعدی .....

سالومه این بار ایستاد یه نگاهی به جوراباش کرد ؛ جورابای بلندی که تا زانوش بود ، راه راه و رنگارنگ ، با رنگایی مناسب با لباسش؛ نه دیگه گریه می کرد نه پا به زمین می زد فقط گفت : " من اینا رو نمی خواستم ؟ "

مامانش بوسیدش و گفت : " عزیز دلم  من که گفتم این جورابات بیش از اون جورابات که تور داره و کوتاهه به این لباست میاد."

 


نوشته شده در  سه شنبه 89/6/2ساعت  12:16 عصر  توسط گل ارا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زندگی تلگرامی ما
شکوفه
گلنار
قاصدک
آره خلاصه 2
آره خلاصه
به زودی
ایمان
عطر دارچین
همیشه دلم می خواست ...
پای خرگوش
[عناوین آرشیوشده]